تمام زندگی اش سرشار از مقاومت در برابر استبداد بود
دوستان عزیز، درود بر شما. امید روزهای بهتری را پیش رو داشته باشیم، این نیز بگذرد. شنبه ۲۹ بهمن، قرار بود مراسم یادبود مادر جزنی در ساعت ۴ تا ۶ در سالن رستوران آ - اس - پ تهران برگزار شود. در ساعت سه بعدازظهر یعنی یک ساعت مانده به برگزاری مراسم، اداره اماکن اجازه برگزاری مراسم را لغو کرد و برنامه یادبود برگزار نشد. متنی توسط اینجانب نوشته شده و قرار بود در این مراسم خوانده شود که با اندک تغییر خدمتتان تقدیم میکنم. میتوانید آن را برای دوستان خود نیز بفرستید. با تشکر - منصوره بهکیش
******
من در کجای جهان ایستادهام
با باری از فریادهای خفته و خونین
ای سرزمین من
من در کجای جهان ایستادهام
-- خسرو گلسرخی
در هنگام پیری با او آشنا شدم و گاهی با یکی دو تن از مادران به
دیدارش میرفتیم. در خانه سالمندان اسکان گزیده بود، در آنجا آرام ولی محکم بود. وابستگی
زیادی به وسایل شخصیاش از جمله: یخچال، تلویزیون، میز توالت و غیرو داشت و از این
وسایل مانند جان مراقبت میکرد و به کسی اجازه جا به جا کردن نمیداد. شاید هر یک از
این وسایل، خاطراتی را برای او زنده میکرد و نمیخواست این خاطرات را از دست بدهد.
مدتی هم قبل از اینکه به خانه سالمندان برود، توسط یکی از دوستان
نگه داری میشد و زمانی که دیگر نگه داری از او مشکل شده بود، خانه سالمندان شفا را
به دلیل حضور مادر میلانی پیشنهاد دادند و او هم خانه مادر میلانی شد. یکی دو سالی
با هم در آنجا زندگی کردند تا اینکه مادر میلانی را برای مراقبتهای بیشتر به خانه
سالمندان دیگری منتقل کردند ولی او همچنان تمایل داشت در همان محل بماند.
مادر لطفی از جمله کسانی بود که همواره به مادر جزنی همچون دیگر
یاراناش کمک میکرد تا سلامتیشان را به دست آورند، حتی در همین اواخر برای معالجه
او و بازگرداندنش به زندگی تلاشهای بسیاری کرد. پس از فوتاش نیز برای بهتر برگزار
شدن مراسم یادبودش مانند یک دختر یا خواهر عاشق دوید و دوید، ولی هیهات که این کوته
نظران، توان دیدن بزرگداشت یک مادر درد کشیده را نداشتند و برنامه را به هم زدند.
دوستان و آشنایان همواره به دیدار مادر جزنی میرفتند، برخی دسته
جمعی و برخی نیز به تنهایی و او را گرامی میداشتند. او همواره در کشوی میزش شکلات
داشت و به میهمانان تعارف میکرد، زیرا پسرش بیژن شکلات خیلی دوست داشت.
مادر جزنی ماه پیش سکتهای خفیف کرد و خون در چشماش لخته شد، چشم
دیگرش نیز قبلا تخلیه شده بود و با سکته اخیر به طور کامل بیناییاش را از دست داد
و بالاخره طاقت نیاورد و در جمعه ۲۱ بهمن
۱۳۹۰
زندگی را بدرود گفت و دوشنبه ۲۴
بهمن در قطعه ۸ بهشت
زهرا به خاک سپرده شد. او دوست داشت در قطعه ۳۳ بهشت زهرا کنار پسرش به خاک سپرده شود، ولی مسئولین بهشت زهرا اعلام
کرده بودند برای دو طبقه کردن گورهای قطعه سی و سه باید مبلغ سی میلیون تومان بپردازند
و احتمالا این گران کردن بیحد و اندازه عامدانه بوده که این امکان را از خانوادهاش
بگیرند و آنها هم قطعه ۸ که همجوار قطعه ۳۳ است را به عنوان محل دفناش انتخاب کردند.
مراسم خاک سپاری او با حضور تعدادی از فامیل و دوستان و یاران مادر
و بیژن از تهران و شهرستان با آرامش و به سادگی برگزار شد، هر چند انتظار میرفت جمعیت
بیشتری حاضر باشند. پس از خاک سپاری و انجام برنامههای عادی، پیامی از مادر لطفی و
جمعی از مادران توسط یکی از دوستان خوانده شد. بعد تنی چند از فامیل و یاران مادر چند
کلامی از او گفتند و یادش را گرامی داشتند و در پایان نیز سرود «مرغ سحر» با صدای بلند
توسط دوستان و آشنایان به صورت دسته جمعی خوانده شد.
مادر جزنی در زمان شاه تحت تاثیر خانوادهاش به حزب توده گرایش
پیدا کرد. او مسئول بخش زنان حزب در شرق تهران و کارخانه چیت سازی شد و زنان زحمتکش
را به فعالیت در راستای زن بودنشان تشویق میکرد.
همسرش در سالهای ۱۳۲۵ از
ایران گریخت و مادر جزنی با مشکلات زیادی سه فرزندش را بزرگ کرد. دخترش منیژه در مسابقه
دو سنگ کوپ کرد و مرد. پسرش بیژن و برادر کوچکاش مشعوف (سعید) را در ۳۰
فروردین سال ۱۳۵۴ به گلوله بستند. این غم بزرگ هر چند کمرش را شکست، ولی نتوانست
او را از پا بیاندازد و همچنان مقاوم بود. پس از انقلاب جان تازهای گرفت و میگویند
در مقر سازمان فدایی در خیابان میکده حضوری فعال داشت و برای بچههای فدایی غذا میپخت
و همواره در کنارشان بود. برادر دیگرش منوچهر را نیز در کشتارهای سال ۱۳۶۰
از دست داد.
در سال ۱۳۶۰ مادر
جزنی دستگیر شد و مدت ۱۰ ماه در بندهای ۲۰۹ و ۲۴۰ اوین زندانی بود. در آن موقع قصد داشتند
او را مجبور به مصاحبه کنند، ولی مقاومت او باعث شد که دست از سرش بردارند. او همانند
پسرش بیژن در مقابل زور میایستاد و حاضر به همکاری با نیروهای امنیتی نبود و در زندان
اوین دچار حمله قلبی شد، به همین خاطر او را آزاد و پشت در زندان رهایش کردند.
او همواره برای دادخواهی تلاش میکرد و دست از مبارزه برنمی داشت.
درود بر مادر جزنی و تمامی مادرانی که هیچگاه صدایشان خاموش نشد
و امید داریم این صداهای پنهان و آشکار و فریادهای در گلو مانده روزی به بار نشیند
و روز پاسخگویی فرا رسد.
تا دوست داریام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه هم میچکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی، جان دوستدار
کی مرگ میتواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار؟
-- سیاوش کسرایی
یادش گرامی و راه دادخواهانه او و تمامی مادران داغدار پر رهرو
باد!
منصوره بهکیش29 بهمن
0 نظرات:
ارسال یک نظر